مقدمه
1-.روش معرفت نفس؛ روشي است كه معتقد است معرفتِ «نفس انسان » يعني «جهان صغير»، راه وصول به معرفت «جهان كبير» است و لذا از اين منظر به انسان مينگرد تا به معرفت حق نايل آيد، ولي نه به خداي درون ذهنها كه با علم حصولي از وجود او آگاهي مييابند.
2-انسان بهواقع «حيوان ناطق» نيست، بلكه محل ظهور همة اسماء الهي است. و قلبش محلي است كه حق در آن محل، خود را به نمايش ميگذارد. و شريعت در همة ابعاد خود متذكر اين حقيقت دروني انسان است تا انسانها از طريق شريعت الهي، آنچه را مانع ارتباط صحيح با خود راستين آنها است از ميان بردارند. پس يك رابطة دوطرفي بين «خودشناسي و فهم شريعت» و بين «عمل به شريعت و خودشناسي» وجود دارد. مهم آن است كه از طريق معرفت نفس؛ منظر خود را به شريعت تصحيح كنيم تا انتظاراتمان از آن برآورده شود.
3-معرفت نفس يا «خودآگاهي حضوري» اولين قدم است تا «خود» را از «ناخودِ خود» جدا كنيم و «ناخودِ خود» را خود نپنداريم كه اين بزرگترين بلايي است كه بر بشر امروز وارد شده، به طوري كه ديگر هيچ رابطهاي با خود ندارد.
4-معرفت نفس؛ معرفتي است جهتدار كه به شناختِ حقيقتِ جامعِ واحدي به نام «نفس مجرد انساني» منجر ميشود و راه رسيدن به «حقيقت جامع اَحدي» يعني خداوند را باز ميكند. ولي زنهار كه بايد متوجه بود اين معرفت، غير از علمهايي است كه هدفشان جمع اطلاعات است و انسان در چنين علومي تا بينهايت كسب علم ميكند، ولي از حقيقت خود و حقيقت عالَم غافل است. يعني از همه چيز غافل است، چنانچه اميرالمؤمنين«عليهالسلام» ميفرمايند: « كَيْفَ يَعْرِفُ غَيْرَهُ مَنْ يَجْهَلُ نَفْسَه»يعني چگونه انسان ميتواند غير خود را بشناسد در حاليكه به خودش جاهل است. وقتي كسي خودش را نشناسد، چگونه چيز ديگري را خواهد شناخت. در واقع نه قرآن را ميتواند بشناسد و نه امامان معصوم«سلاماللهعليهم» را و نه سخنان آنها را.